در حوزه دانش روانشناسی، «انزوا طلبی» نوعی «اختلال اضطرابی» در نظر گرفته میشود که در آن، فرد بهطور پیوسته «احساس نگرانی» میکند و اغلب از حضور در مکانها یا موقعیتهایی که باعث «نگرانی» او میشود، دوری میجوید.
این تعریف شاید بهنوعی بتواند شمهای از رویکرد حکمرانی اقتصادی در ایران را در چارچوب خاص خود تشریح کند.
انزوا بهقدری برای کشور زیانآور شده که حتی ما را از بهره بردن از بالقوهترین ویژگی کشورمان یعنی «مزیت جغرافیایی»، باز داشته است.
ایران دستکم در دو دهه اخیر، بهرغم جایگاه ژئوپلیتیک خیرهکننده، اما دچار انزوای ژئوپلیتیک شده است.
کشور در چنین موقعیتی، تحت فشارهای محیط پیرامونی یا بینالمللی، به لحاظ برقراری مناسبات مستقیم با جهان خارج، دچار تکافتادگی شده است.
از همینرو، موجودیت و ثبات سیستم اقتصادی و به تبع آن، وضعیت اجتماعی کشور، دستخوش شکنندگی فزاینده شده است؛ وضعیتی که بهطور مستقیم میتواند، امنیت ملی را تهدید کند. با این دیباچه و با نیمنگاهی به «سند راهبردی صنعت تا ۱۴۱۰»، به تحلیل «انزوای ژئوپلیتیک» ایران، پیامدها و راههای برونرفت از آن پرداختهایم.
انزواشکنی کریدورهای بینالمللی و اثر آن بر توسعه صنعتی ایران
امیر کریمی/ دانشآموخته جغرافیای سیاسی دانشگاه تهران
یکی از موانع مهم ایجادشده بر سر راه توسعه ایران پس از انقلاب ۱۳۵۷ تاکنون که در «سند راهبردی صنعت تا سال ۱۴۱۰» نیز بهدرستی احصا و بهعنوان یکی از ۱۴مولفه تعیینکننده در سبک و سیاق آتی صنعت کشور مطرح شده، «انزوای ژئوپلیتیکی» ایران است.
از آنجا که هر کشور، گونهای سیستم است و از قواعد کلی حاکم بر سیستمها پیروی میکند، انزوا موجبات افزایش آنتروپی را در آن فراهم میآورد.
«آنتروپی» به معنای میل اجزا و عناصر سیستم به دادوستد آزادانه (در تعریف علمی و انرژى) با سایر سیستمهاست.
یکی از جغرافیدانان و ژئوپلیتیسینهای معاصر که به برقراری قانون آنتروپی در سیستمهای جغرافیایی و سیاسی اعتقاد دارد، سائول برنارد کوهن است.
از نظر کوهن، کشورهایی که سعی در بسته نگهداشتن سیستم خود داشته و روابط با سایر کشورها را محدود میکنند -که از آن به انزوای ژئوپلیتیکی خود خواسته تعبیر میشود- با کاهش مستمر منابع طبیعی و انسانی روبهرو شده و در نتیجه سطوح بالای آنتروپی را تجربه خواهند کرد.
در حالی که سیستمهای باز از طریق جابهجایی ناشی از انسانها، کالاها، عقاید و اندیشهها، موجب تجدید نیرو و متعادلشدن انرژی میشوند و همین امر باعث کاهش آنتروپی در آن سیستمها میشود. از این رو، بسیاری از رهبران عالیرتبه جهان، از جمله شیجینپینگ، رئیسجمهور چین معتقدند: «در دورهای که کشورها به یکدیگر وابسته هستند و تهدیدها بیوقفه در جهان ادامه دارد، هیچ کشوری بهتنهایی ظرفیت و توان رویارویی با مشکلات جهانی را ندارد»؛ چرا که قطع ارتباط با کشورها، زمینهساز بروز جنگ است و برای حفظ صلح و جلوگیری از بروز جنگ و درگیری با دیگران، نباید منفعلانه رفتار کرد، بلکه باید با همه کشورها ارتباط برقرار کرد و از این طریق، قوی ماند.جهانیشدن که در نقطه مقابل انزوای ژئوپلیتیکی قرار دارد، یکی از راههای کاهش آنتروپی کشورهاست.
توسعه شبکههای ارتباطی فیزیکی، نظیر راهگذرهای حملونقل زمینی (شامل ریلی و جادهای)، دریایی و هوایی را میتوان جزو مهمترین ابزارهای جهانیشدن دانست.
امروزه کشورهایی که بتوانند راهگذرهای بینالمللی مهمتر، متنوعتر و بیشتری را از خود عبور دهند، ضمن برخورداری از درآمدهای سرشار و بیوقفه، به دلیل وابستهکردن سایر کشورهای همسایه، همجوار و قدرتهای جهانی به خود، از وزن و جایگاه ژئوپلیتیکی بالاتری نیز برخوردار خواهند بود.
البته این مهم، صرفا به خواست و اراده ملی کشورها منوط نیست، بلکه مشروط به قرار گرفتن در موقعیتهای ژئوپلیتیک خاص روی کره زمین است که خوشبختانه ایران از این موهبت برخوردار است.
بهطور مثال، امروزه لهستان، بدون دارا بودن منابع زیرزمینی غنی و حتی تولیدات صنعتی گسترده، بهعنوان هاب ترانزیتی جهان مطرح شده و بخش عمده درآمد ملی خود را مدیون صنعت حملونقل است که البته در کنار این قدرت لجستیکی، قدرت سیاسی تعیینکنندهای را نیز برای این کشور کوچک ایجاد کرده است؛ بهاندازهای که هیچیک از اعضای اتحادیه اروپا نمیتوانند این هاب توزیع بار مرکزی قاره اروپا و نقش تعیینکننده آن را در زمینه معادلات سیاسی بینالمللی نادیده بگیرند.
همانطور که بسیار شنیده و خواندهایم، ایران از موقعیت جغرافیایی دارای اثر ژئوپلیتیکی ویژهای به شرح زیر برخوردار است:
- اتصال جنوب و خاور آسیا به شمال و باختر آن و سپس به جنوب، خاور و جنوب خاوری اروپا؛
- دسترسی به خلیج فارس و سواحل مکران (آبهای آزاد اقیانوس هند) در جنوب و دریای خزر در شمال؛
- همسایگی با ترکیه بهعنوان نقطه اتصال آسیا و اروپا؛
- همسایگی با ترکمنستان، جمهوری آذربایجان و ارمنستان بهعنوان نقاط مواصلاتی ایران به آسیای میانه و قفقاز و از آن طریق به منطقه اوراسیا؛
- همسایگی با ۱۵ کشور عضو سازمان ملل متحد؛
عبور کریدورهای اصلی خاوری-باختری و شمالی-جنوبی بینالمللی از فلات ایران، مانند راهگذرهای INSTC، SAC، TRACECA و BRI و قرارگرفتن نقطه تلاقی آنها در ایران.
ایران علاوه بر قرارگرفتن در موقعیت چهارراهگونه یادشده، از پتانسیل زیادی در زمینه استخراج و تامین مواد خام صنایع بزرگ و مادر برخوردار است و در صورتی که توسعه صنعتی ایران طی دهههای گذشته محقق میشد، میتوانست ارتباط همافزای بسیار خوبی با موقعیت ترانزیتی ایران برقرار کند؛ چراکه در کنار درآمدهای حاصل از ترانزیت بار و مسافر سایر کشورها، میتوانست از این فرصت در جهت توزیع ارزان و سریع محصولات خود و مواد اولیه مازاد به سراسر قارههای آسیا و اروپا بهرهبرداری کرده و بازار کشورهای محصور در خشکی افغانستان، آسیای مرکزی و قفقاز را تصاحب کند.
اما بهرغم همه این فرصتها که شرح آن داده شد، امروزه نهتنها از توسعه صنایع داخلی در مقایسه با فناوری جهانی فاصله زیادی داریم، بلکه شاهد هستیم که کریدورهای بینالمللی یادشده یا در حال تغییر مسیر از طریق کشورهای همسایه ایران هستند (مانند کریدور راهابریشم جدید) یا با مشکل عدماستقبال کشورهای خارجی و تامین سرمایه لازم در تکمیل زیرساختهای راهگذر و در نتیجه، کندی یا توقف در پیشرفت پروژه مواجه شدهاند (مانند کریدور شمال-جنوب).
اگر بخواهیم بهصورت موجز به آسیبشناسی این امر بپردازیم، خواهیم دید که عدمموفقیت ایران در هر دو امر توسعه صنعتی و فعالسازی کریدورهای بینالمللی از مسیر ایران، به دلیل درک نادرست یا بیتوجهی استراتژیستهای توسعه در ایران طی دهههای گذشته به موارد زیر اتفاق افتاده است:
- توسعه صنعتی، نیازمند رشد صنایع گوناگون و رشد صنایع در گرو شکلگیری تجارت است.
شکلگیری تجارت هم نیازمند دستیابی آسان، سریع و ارزان به فناوری روز، سرمایه تولید (پول، نیروی کار و مواد خام) و بازارهای مصرفکننده محصولات تولیدشده است.
بنابراین، مادامی که ارتباط عمیق، دوطرفه و تودرتو با سایر ملتها و دولتها شکل نگیرد، توسعه صنعتی شکل نخواهد گرفت.
- عبور کریدورهای بینالمللی از هر کشور نیازمند شکلگیری تجارت است؛ چرا که اگر تجارتی شکل نگرفته باشد، کالایی نیز برای جابهجایی وجود نخواهد داشت.
بنابراین برای شکلگیری و فعالشدن یککریدور بینالمللی نیز در وهله نخست، شکلگیری ارتباطات بینالمللی مورد نیاز است.
حال که به اهمیت حیاتی وجود ارتباطات آزادانه با دولت-ملتهای بزرگ و کوچک جهانی پرداخته شد، باید به این پرسش اساسی پاسخ داد: آیا در شرایط انزوای ژئوپلیتیکی بینالمللی، اساسا امکان توسعه صنعتی یا حتی امکان عبور کریدورهای بینالمللی از کشور وجود دارد؟ پاسخ این پرسش، پرده را از پیش چشمان استراتژیستهای کشور در خصوص چگونگی اتخاذ راهبرد درست و مناسب در راه توسعه صنعتی ایران کنار خواهد زد.
جادوی اتحاد
اگر سالهاست با اصرار، از رهاندن کشور از «انزوا» و «جزیرهای تکافتاده» شدن سخن میگوییم، بسیاری از کشورها دههها و حتی قرنهاست که میدانند و در عمل، حیات و ممات خود را در پیوند با جهان تعریف کردهاند؛ چرا که همچون زندگی در طبیعت که «اتحاد» و «همکاری» ضامن بقاست، در امور کلانی همچون کشورداری نیز چنین اصلی برقرار است.
با وجود این، ماجرا در ایران همانطور که اشاره شد، خلاف جهت طبیعت به پیش میرود؛ انزوای ایران که مدتهاست با لباس خوشرنگ و لعاب «خودکفایی» زینت شده، پس از تحمیل هزینهای گزاف نشان داد که توسعه و در سطحی خردتر، رشد اقتصادی بدون نگاه به جهان و تعامل با آن ناممکن است.
از همین رو، بررسیهای پژوهشگران روی سند راهبردی صنعت تا ۱۴۱۰ ناظر بر بندی است که «توجه به انزوای ژئوپلیتیک ایران» را حائز اهمیت دانسته است.
اما چرا ژئوپلیتیک؟ لازم به توضیح نیست که جایگاه جغرافیایی ممتاز ایران که این پهنه گسترده را قابل دسترسی به دریاهای آزاد در جنوب و شمال و نقطه اتصال سهقاره اروپا، آسیا و (با کمی فاصله) آفریقا کرده، پتانسیلی را فراهم آورده است که کمتر کشوری در جهان را میتوان همتای آن نامید.
به همین دلیل، بهرهمندی از این مزیت جغرافیایی نهتنها میتواند ایران را در صورت تدوین و اجرای استراتژی دقیق به شکوفایی برساند، بلکه میتواند شرایطی فراهم کند تا شعاع اثر این شکوفایی، به فضای پیرامونی ایران نیز سرریز کند و امنیتساز شود. با توجه به ویژگیهای جغرافیایی ایران، چند دهه قبل کارشناسان، با در نظر گرفتن ظرفیت ناچیز ایران در کشاورزی، ابتدا «صنعتیشدن» و بعدتر «توسعه صنعتی» را مسیر اصلی کشور برای پیشرفت و توسعه تشخیص دادند.
تاکید بر استفاده از عبارت «توسعه صنعتی» بهجای «صنعتیشدن» بهمنظور شفافسازی و اهمیت بخشیدن به این ایده است که توسعه صنایع تولیدی بخشی از توسعه کلی اقتصادی است.
توسعه صنعتی اما پیششرطهایی دارد که بدون رعایت آنها، گامبرداشتن در این مسیر ناممکن خواهد بود.
داشتن روابط عادی با همه کشورها پیششرط لازم و برقراری اتحاد یا مشارکت استراتژیک با آنها یکی از شروط حیاتی برای تحقق این هدف است.
برقراری این اتحادها بهقدری حیاتی است که تقریبا هیچ کشوری را نمیتوان یافت که بدون در پیش گرفتن چنین همکاری عمیقی بتواند به سطحی از توسعه برسد.
حتی چین که امروز از پیشروترین اقتصادهای جهانی تلقی میشود، همکاری تنگاتنگی با ایالاتمتحده تعریف کرده و مسیر خود را با مختصات چینی میپیماید.
این رویکرد بهقدری حیاتی است که تعداد اتحادهای بینالمللی - که طیف گستردهای از پیوندهای بین شرکتی را در بر میگیرد؛ از جمله سرمایهگذاریهای مشترک و تحقیقات مشارکتی، تولید و بازاریابی - فقط در یکدهه و در بین سالهای ۱۹۸۹ و ۱۹۹۹ بیش از پنجبرابر شده است.
اتحادها غالبا در طیف گستردهای از بخشها، از جمله مواد شیمیایی و دارویی، کامپیوتر و تجهیزات الکترونیکی و خدمات مالی و تجاری شکل میگیرند.
با این حال، تعداد بیشتری از مشارکتها در زمینه بازاریابی مشترک و تحقیق و توسعه شکل میگیرد تا تولید.
این تا حدی نشاندهنده نقش فزاینده شرکتهای خدماتی در اتحادهای بینالمللی است.
انگیزههای گوناگونی، از جمله صرفهجویی در هزینههای تولید و تحقیق، تقویت حضور در بازار و دسترسی به داراییهای نامشهود مانند مهارتهای مدیریتی و دانش بازارها باعث تحریک کشورهای مختلف میشود.
افزایش هزینههای تحقیقاتی و طولانیشدن بازه زمانی تجاریسازی، مشارکتها را به همراه دارد و گاهی اتحادها به سمت توسعه یکمحصول یا خلق استاندارد سیستمهای جهانی جدید هدایت میشوند.
در برخی حوزههای دیگر، همچون خودروسازی و بسیاری از صنایع تولیدی، دستیابی به «صرفه مقیاس در تولید» در مقیاس جهانی ممکن است انگیزه اصلی مشارکت استراتژیک باشد.
در همه موارد، اتحادهای استراتژیک بینالمللی توسط تقاضاهای اقتصادی بازارهای جهانی، هزینههای همگامشدن با فناوریهای در حال تغییر سریع و فرصتهایی که توسط مقرراتزدایی و طرحهای آزادسازی دولت فراهم میشود، هدایت میشوند.
به عبارت دیگر، اتحادهای استراتژیک، زمینه قدرتگرفتن فناوریها در کشورهای کمتر توسعهیافته و کمتر صنعتی را فراهم میکنند.
اتحادهای استراتژیک بینالمللی انعطافپذیری استراتژیک را برای کشورها و صنایع آنها فراهم میکنند و آنها را قادر میسازند تا به شرایط متغیر بازار و ظهور رقبای جدید پاسخ دهند.
سوال مهم این است که تا چه حد اتحادهای استراتژیک بینالمللی «کنترل» بر فناوریها، بهویژه فناوریهای پیشرفته را تحکیم میکنند یا از بین میبرند و به نابرابری منجر میشوند؟
پژوهشها نشان میدهد که اکثریت قریب به اتفاق اتحادها، بهویژه اتحادهای مرتبط با فناوری، کشورهای به وجود آورنده فناوری را بیشتر به هم نزدیک میکنند؛ از همین رو، آنها دیگر تمایل ندارند که شرکتهایی از مناطق دیگر را وارد بازی خود کنند.
در نتیجه، بسیاری از فناوریهای پیشرو مثلا توسط تعداد انگشتشماری از کشورها (و صنایع) عضو «سازمان همکاری و توسعه اقتصادی(OECD)» توسعهیافته و محافظت میشوند، جایی که اتحادهای استراتژیک ممکن است لزوما برای یکسانکردن دانش در سراسر جهان عمل نکنند.
این در حالی است که مثلا اتحاد بین آمریکا، ژاپن و اروپا، این سه را صاحب بالاترین سطح از فناوری جهانی در حوزه صنعت کرده است.
اگر چه اتحاد با کشورهای کمتر توسعهیافته (یا به لحاظ اقتصادی و فنی، متوسط) میتواند راه را برای شکوفایی فناورانه در توسعه صنعتی هموار کند؛ اما کماکان اتحاد با غولهای فناوری (و اقتصادی)، تاثیر محسوستری در فرآیند یادگیری، انتقال و حتی کپیبرداری فناورانه برای کشورهای در پیِ صنعتیشدن یا توسعه صنعتی خواهد داشت.
با این حال، مجموعهای از موانع مانند شکاف اطلاعات و منابع در این مسیر وجود دارد که مانع مشارکت کشورهای در حال توسعه در اتحادهای بینالمللی، به همان میزانی که کشورهای توسعهیافتهتر حضور دارند، میشود.
در واقع، بررسیها نشان میدهد که شدت مشارکت استراتژیک با میزان توسعهیافتگی و اندازه صنایع کشورها افزایش مییابد.
این امر حاکی از آن است که کشورهای توسعهیافته و شرکتهای بزرگتر آنها فعالانهتر به دنبال فرصتهای خارجی در پیوندهای استراتژیک هستند.
بنابراین، در حالی که اتحادهای استراتژیک میتوانند شکافهای تکنولوژیکی را در بین کشورها و صنایع تشدید کنند، این واقعیت کماکان وجود دارد که در مقایسه با ادغام و تملک، درها برای همکاری بینالمللی انعطافپذیرتر و مستقل بین شرکتها و اقتصادهای پذیرای فناوریهای نوین در قالب همکاری استراتژیک، باز است.
«فضای جریانها» و چالشهای ژئواکونومیک ایران در قرن ۲۱
دکتر مرتضی قورچی/ عضو هیاتعلمی گروه جغرافیای سیاسی دانشگاه شهید بهشتی
پیتر تیلور، اندیشمند بزرگ جغرافیای سیاسی، همواره بر این مساله تاکید میکند که قبل از تحلیل ژئوپلیتیکی هر کشوری، باید بر مقوله زمان ـ مکان در هسته اصلی رویکرد یک جغرافیدان سیاسی تاکید کرد.
از این رو قبل از هر تحلیلی از ایران، باید وضعیت آن را در زمان و مکان دید؛ یعنی اینکه ببینیم در چه زمان و مکانی ایستادهایم؟ در حقیقت، به نظر میرسد که بهتر است، ایران را در پارادایم علمی در جغرافیای سیاسی و در قرن بیستویکم قرار دهیم، بعد با توجه به این وضعیت، تصویری از آن برای خود بازنمایی کنیم تا بدانیم در چه جایگاهی قرار داریم.
در اینجا لازم است قبل از ورود به بحث، از یک پارادایم مسلط علمی در جغرافیای سیاسی و روابط بینالملل در قرن بیستم و همچنین قرن بیستویکم صحبت کنم.
در حقیقت، پارادایم مسلط علمی در جغرافیای سیاسی و رشته روابط بینالملل همواره دیدن و بازنمایی جغرافیای سیاسی جهان در چارچوب فضاهای از هم «مجزاشده» یا «جداشده» است که به آن تحلیل «موزائیکی» یا تحلیل مبتنی بر تفکر «پازلی» میگویند.
اگر بخواهیم ایران را در قرن بیستویکم، در این چارچوب تحلیل کنیم، معتقدم که باید از تئوری «سائول کوهن» استفاده کنیم تا در آن چارچوب، تصویر ایران را بازنمایی کنیم.
کوهن برای بازنمایی و ارائه تصویری از جهان، سهمنطقه ژئواستراتژیک را در نظریه خود تعریف میکند که در این مناطق، اساسا منازعه، کشمکش و جنگ نیست و ثبات وجود دارد.
به نوعی میتوان گفت، تمرکز قدرت به معنی متداول آن، در ذات این مناطق تعریف شده است.
- منطقه ژئواستراتژیک آتلانتیک، شامل اتحادیه اروپا، آمریکای شمالی و کشورهای متحد این دو منطقه مانند استرالیاست.
- منطقه ژئواستراتژیک اوراسیا شامل فدراسیون روسیه، آسیای مرکزی، قفقاز و برخی از کشورهای غرب روسیه مانند بلاروس و اوکراین است که در این حوزه، روسیه بهطور سنتی قدرت اصلی منطقه ژئواستراتژیک بوده و پیرامون خود را به ثبات درآورده است.
- منطقه ژئواستراتژیک نوظهور در اواخر قرن بیستم نیز به نام «منطقه پاسیفیک ـ آسیا» است که مرکز آن، چین است و سایر کشورها بهنوعی زیر نفوذ قدرت چین قرار دارند یا متصل به اقتصاد این کشور هستند.
- منطقه شبهقاره هم بهعنوان یک قلمرو ژئوپلیتیکی شناخته میشود که در آینده به سطح منطقه ژئواستراتژیک خواهد رسید.
در حقیقت، این سهمنطقه ژئواستراتژیک در جهان روی سایر فضاهای جغرافیایی تحت عنوان قلمروهای ژئوپلیتیکی رقابت میکنند.
کوهن، فضاهای رقابتی سهمنطقه ژئواستراتژیک را کمربندهای شکننده مینامد.
فضاهای جغرافیایی که اساسا بر اثر رقابت این سهحوزه قدرت، غالبا در بیثباتی به سر میبرند، زمانی متحد یک حوزه ژئواستراتژیک و زمانی متحد منطقه ژئواستراتژیک دیگر میشوند یا اساسا به مرور بر اثر رقابت فشرده، در وضعیت کشورهای از هم فروپاشیده قرار میگیرند! این کمربندهای شکننده، بخشی از اروپای شرقی، شمال آفریقا و آسیای جنوب غربی و خاورمیانه و برخی از قسمتهای جنوب شرقی آسیا را هم دربرمیگیرند.
اگر با این تصویر و مقیاس جغرافیایی بازنماییشده از سطح جهان به ایران نگاه کنیم، در آن صورت، ایرانی را میبینیم که همواره مورد رقابت این سهحوزه ژئواستراتژیک در قرن بیستویکم خواهد بود.
اگر از این چارچوب به جهان نگاه کنیم، ایران باید در قرن بیستویکم، برای مواجهه با قدرتهای ژئواستراتژیک، برنامه مشخصی داشته باشد تا ببیند منافع ملیاش در پیوند با کدامیک از قلمروهای ژئواستراتژیک بیشتر فراهم میشود و میتواند در این فضای سراسر رقابت، بیشترین ثبات، توسعه و آینده سیاسی را برای کشور رقم بزند.
نقد رویکرد موزائیکی
اساسا از آنجا که در رویکرد غالب تفکر رئالیسم در حوزه جغرافیای سیاسی و روابط بینالملل، دولت ـ ملتها بازیگران اصلی نظام بینالملل هستند، پر واضح است که پارادایم مسلط تحلیل جهان هم مبتنی بر جهان موزائیکی یا جهان منفکشده باشد.
بنابراین در تفکر رئالیسم، فضاهای جغرافیایی، منفک و جدا از هم دیده میشوند که نشاتگرفته از بنیانهای فکری بهجامانده از قرن بیستم است که هنوز هم متفکران با این رویکرد، جهان را تحلیل میکنند که نمونه آن «بازگشت به شرق» و رویکرد سوقدادن ایران به قدرت شرق است.
اما رویکرد دیگری نیز از طرف جغرافیدانان جهان که غالبا مباحث اقتصاد پستفوردیسم را دنبال میکنند و اقتصاد جهان را به شکل فرآیندهای تولیدی تکه و پاره شده میبینند، مطرح میشود.
در این رویکرد، مکانها به صورت گرههایی از شبکهها به هم بافته شدهاند؛ در نتیجه دنیای بسیار درهمتنیده بهوسیله شرکتهای تولیدی و خدماتی شکل میگیرد که در رویکرد رئالیسم در روابط بینالملل کمتر به آن توجه میشود.
رویکرد شبکهای در جغرافیای سیاسی، تفسیر نوینی از جهان قرن بیستویکم است که جهان را به صورت فضای جریانها یا جهان شبکهای میبینند.
اگر با این رویکرد بخواهیم جهان را تبیین کنیم، در این صورت نه فضاهای تفکیکی منفرد یا جدا شده، بلکه جهان را به صورت شبکههای بسیار پیچیده و درهمتنیده میبینیم.
این پارادایم نوظهور در جغرافیای سیاسی از اواخر قرن بیستم در این علم شکل گرفته است که جهان و بازنمایی جهان را نه بر اساس منطق «مجزایی یا موزائیکی» که قبلا به آن اشاره شد، بلکه در جغرافیای سیاسی، به جای قلمرویی دیدن و تحلیل روابط کشور با کشور، پارادایم «فضای جریانها» را دنبال میکند.
در واقع این جریانها عموما اقتصادی هستند که جهان را به شکل مکانهای جغرافیایی گره (Node) و شبکه (Network) درآورده و فضاهای جغرافیایی را از وضعیت مجزا بودن به شکل پیوندی و درون هم بودن درآورده است!
در جهان امروز، بهواسطه جهانیشدن معاصر، بحث پیوند با مکانهای جغرافیایی بیشتر گسترش پیدا کرده و سبب بازنمایی تصویری از مناسبات جدید جغرافیای سیاسی در سطح جهان شده است که مکانهای محلی (همچون شهرها) که قبلا درون کشورها محصور بودند، بازیگر صحنه بینالمللی شوند و به «گره یک شبکه یا فضای جریانی» تبدیل شوند.
در این بازنمایی از جهان، فقط یکمنطقه هستهای(Core) از جهان وجود دارد که همان منطقه ژئواستراتژیک آتلانتیک است.
اساسا پیوندهای شبکهای اقتصاد جهانی در نهایت به شهرهای ایالاتمتحده منتهی میشوند؛ بنابراین در این پارادایم، همه فضاهای جغرافیایی جهان در وضعیت بازنمایی شبکهای به ایالاتمتحده پیوند میخورند.
بنابراین آنچه در این پارادایم دیده میشود، اتصال مناطق جغرافیایی جهان در چارچوب فضای جریانها به منطقه ژئواستراتژیک آتلانتیک است.
بهخوبی میدانیم که همه پیوندها و جریانهای اقتصادی جهان، در نهایت به این حوزه منتهی میشوند.
اگر بخواهیم به آینده ایران با راهبرد رشد و توسعه اقتصادی فکر کنیم، باید مسیری را در پیش بگیریم تا به فضای جریانها متصل شویم و در درون این پارادایم، بتوانیم بخشی از سیستم برونسپاری (Out- Sourcing) یا دورسپاری (Off-Shoring) جهان را با توجه به مزیت نسبی و موقعیت جغرافیایی برعهده بگیریم.
هنوز خیلی از اندیشمندان جغرافیای سیاسی و روابط بینالملل که در چارچوب پارادایم نخست فکر میکنند، تصور میکنند که اقتصاد جهانی هم در وضعیت مجزا و تفکیکپذیر در مناطق جغرافیایی جهان و حوزههای قدرت عمل میکند، در حالی که سیستم اقتصاد جهانی بهشدت به سمت و سوی جهان شبکهای حرکت کرده است و دو اندیشمند جهانی، مانوئل کاستلز و پیتر تیلور، بهخوبی در مباحث علمی خود نشان دادهاند که جهان بهشدت «شبکهای» شده است! شاید به همین دلیل باشد که برخی از اندیشمندان و سیاستمداران ایرانی فکر میکردند، اتحادیه اروپا از اقتصاد ایالاتمتحده مجزاست یا اینکه برای حل مشکلات اقتصادی بر اثر تحریمهای آمریکا میتوان به سمت و سوی شرق رفت و از اقتصاد آنها استفاده کرد؛ در حالی که میبینیم، هم اکنون برخی از کشورهای حوزه جنوبشرقی آسیا از مبادلات اقتصادی با ایران طفره میروند.
علت همان شکلگیری جهان جدید مبتنی بر «اقتصاد شبکهای» است.
پس تحلیل جهان و بازنمایی وضعیت ایران در قرن بیستویکم مبتنی بر پارادایم نخست، یعنی جهان «موزائیکی یا پازلی» اساسا سیاستمداران ایران را در درک جهان حاضر و جایگاه ایران به اشتباه انداخته است.
از سوی دیگر، متاسفانه درآمدهای نفتی در طول تاریخ معاصر ایران باعث شده است تا اساسا نیاز به پیوندها و رویکرد شبکهای و فضای جریانها که میتواند کشور ما را در این منطقه از جهان بهعنوان کانون ژئواکونومیک جهان قرار دهد، احساس نشود.
اگر بتوانیم سطح چالشهای سیاسی خود را با جهان کاهش دهیم و به سمت اقتصاد شبکهای حرکت کنیم، بهجرات میتوان گفت، تمام مناطق جغرافیایی ایران این ظرفیت را دارند که با این تعداد مناطق آزاد، به اقتصاد شبکهای فضای جریانها متصل شوند و توسعه منطقهای را در سیاستهای آمایشی ایران شکل دهند.
بنابراین، اساس چالش ایران در قرن بیستویکم در مورد تحولات ژئواکونومیک، عدمتوجه و نداشتن راهبردهای اساسی بهمنظور پیوستن به اقتصاد شبکهای و فضای جریانهاست.
«روزنامه دنیای اقتصاد - 12 مهر 1401»